راستش را بخواهید وقتی جواب آزمایشها نشان داد من به دیابت مبتلا شدهام و پزشکان تنها درمان تاثیرگذار را تزریق انسولین اعلام کردند، آخرین چیزی که به آن فکر میکردم شرایطم در محل کار بود. شاید چون آنقدر ضربه مهلک بود که توان فکر کردن به هر چیز دیگر را از من میگرفت و شاید چون عید نوروز بود و تعطیل بودم.
7 سال از آن روزها میگذرد و یادم میآید وقتی که وارد روزنامه شدم (آن زمان هنوز روزنامهنگار بودم) همه از طریق توییتر و توییتهایم متوجه شده بودند بیمار شدهام. سوالها شروع شد و هرکسی با دلسوزی و محبت دوستانه و همکارانه میخواست برایش توضیح دهم چه اتفاقی سلولهای بتای پانکراس من را از کار انداخته و از این به بعد زندگیام چه شکلی است.
حالا که به آن روزها نگاه میکنم چیزی جز همراهی، همدلی و دلسوزی در ذهنم نمیآید. مدیران روزنامه بسیار تلاش کردند شرایط جدید من را بپذیرند و هر بار با مشکلی مواجه شدم خیالم را راحت کردند که کنارم هستند. نگاهی که در شرکتهایی که به عنوان کارشناس روابطعمومی کار کردم هم ادامه داشت. مدیرانی داشتم و دارم که همراهم هستند و شرایطم را میپذیرند و در عین حال من را بدون این بیماری هم قضاوت میکنند.
شاید الان با خودتان بگویید دیابت که شرایط خاصی ندارد؛ نهایتش رژیم است و تست کردن قند خون. اما زندگی یک دیابتی همیشه اینطور نمیگذرد. به یاد دارم وقتی که به دلیل افت قند شدید در راهروی روزنامه هوشیاریام را از دست دادم و در حالتی نیمهبیهوش فریاد میزدم چطور همکارانم برای کمک خودشان را رساندند و چطور مدیرمسئول و سردبیر در روزهای بعد با اصرار از من میخواستند استراحت کنم و به کار فکر نکنم.
همه این همدلیها باعث شد سوالها درباره بیماریام را که گاهی تکراری میشد با حوصلهتر جواب دهم و همه را بگذارم به حساب این که موظفم درباره این بیماری اطلاعرسانی کنم. کاری که همچنان ادامهاش میدهم.
دیابت نوع یک به دلیل لزوم تزریق انسولین کمی متفاوت است و بسیاری از مبتلایان به این بیماری برای تزریق انسولین در طول روز و در محیط کار دچار چالش میشوند. خیلیها شاید به دلیل این که همکاران با تعجب نگاهشان نکنند و تواناییهایشان در کار را به دلیل بیماری با تردید قضاوت نکنند دیابت را پنهان کنند و انسولینشان را در طول ساعات کاری تزریق نکنند. انسولینی که در واقع مایه حیات ماست و هر بار تزریق نشدنش میتواند خطرات و صدمههای زیادی همراه داشته باشد.
هم در روزنامه و هم بعد از آن و در شرکتهایی که به عنوان کارشناس روابط عمومی کار کردم سعی داشتم نشان دهم تزریق انسولین مانند خوردن قرصی است که هر روز مجبورید برای سلامتیتان آن را مصرف کنید. همین کارها باعث شد نگاههای روزهای اول که پر از تعجب و نگرانی بابت درد کشیدن من بود بعد از مدت کوتاهی عادی شود و خودشان تزریق انسولین را به من یادآوری کنند تا یادم نرود. یکی از همکارانم ظرفی عسل کنار گذاشته که اگر افت قند پیدا کردم نجاتم دهد چون برایش توضیح دادهام که درمان افت قند چیست.
مرور همه این واکنشها و رفتارها به من ثابت کرده که هیچوقت بیماری در محیط کار برای من تبدیل به چالش نشده و موقعیت شغلیام را به خطر نینداخته است. هیچکس نگفته چون دیابت داری نمیتوانی کار کنی و هیچکس تواناییهایم را زیر سوال نبرده است.
اگر میان همکارانتان کسی مبتلا به بیماری خاصی است تنها نیاز دارد به او به چشم همکاری عادی نگاه کنید و تواناییهایش را بدون در نظر گرفتن بیماری بسنجید. اگر دارویی مصرف میکند آن را جزو حریم خصوصی او بدانید و تنها از او بپرسید که چه زمانی ممکن است به کمک نیاز پیدا کند و چطور میتوانید به او کمک کنید.
با این کارها و یک آمادگی پنهان برای بحرانهای بیماریاش می توانید فضایی کاملا آرام برای همکارتان فراهم کنید که با خیالی راحت کار کند و دغدغه بیماریاش را چند ساعتی در کنار شما پشت سر بگذارد.