در طول تاریخ کمتر مفهومی به اندازهٔ «کارگر» مورد مناقشه بوده و تعابیر متفاوت و حتی متضادی از آن شده است. تا پیش از صنعتی شدن، کارگر تا حد زیادی معادل رعیّت به شمار میرفت و غالباً در سطوح پایینترِ اقتصادی و به تبع آن، اجتماعی، جا میگرفت. در این دوران، افرادی که در ردههای پایین کارهایی مانند کشاورزی، دامپروری، صنعت و ساختمان (به معنای سنّتی) مشغول بودند، به عنوان کارگر شناخته میشدند. باید توجه داشت که لازم است میان مفهوم کارگر در دوران پیشاصنعتی شدن و مفاهیمی چون شاگرد، استادکار، کشاورز و از این دست، تفاوت قائل شد. کارگری شغلی صرفاً فیزیکی بود و نیاز به کسب مهارت ویژهای نداشت و به همین دلیل کارگر امید چندانی به ارتقای طبقه نداشت و معمولاً کارگران، کارگر میماندند، برخلاف شاگرد که در جهت استاد شدن یا صاحب کسب و تجارت شدن تن به دشواریهای یادگیری مهارت میداد. کارگر، پیش از انقلاب صنعتی نقشی منفعل داشت که زندگی روزمره کمتر به او مجال اعتراض و شورش میداد و جز اطاعت و خاکساری در برابر ارباب انتظار دیگری از او نمیرفت .
با ظهور سیستم تولید انبوه کارخانهای و صنعتی در اروپا، مناسبات کار دچار تغییراتی شد که به کل مفهوم کارگر و نقش آن را در مناسبات سیاسی – اجتماعی تغییر داد. در این دوره کارگر غالباً به افرادی اطلاق میشد که در کارخانههای صنعتی، معادن عظیم، پروژههای ساختمانی بزرگ و از این دست فعال باشد. کارگر در این مناسبات جدید با مفاهیمی چون ساعات کاری مشخص، تعطیلات و حقوق و مزایا مواجه شد و حال موضوعاتی در دسترس داشت که بتواند حول آنها به بحث و مطالبه بنشیند. از طرفی نیز ظهور اندیشههای جدید که انسان را محور مباحث خود قرار داده و بر حقوق انسانی و فردی متمرکز بودند نیز باعث شد که کارگران از انفعال تاریخی خود فاصله گرفته و به عنوان قشری مطالبهگر، فعال و حتی مبارز خود را معرفی کنند.
نقطهٔ عطف تاریخ کارگری را میتوان ظهور کمونیسم در اواخر قرن ۱۹ و شکلگیری اتحادیههای کارگری، احزاب و حکومتهای کمونیستی در سراسر دنیا در خلال قرن ۲۰ دانست. در این دوران با تعابیر جدیدی مواجه میشویم که کارگر را نه تنها ابزار کار و قشر ستمدیده میبیند؛ که به عنوان سربازِ قهرمانِ پرولتاریا در برابر دژخیمِ سرمایهداری مطرح میشود. نگاهی به هنر اعتراضی کارگری در این دوره به خوبی نمایانگر دیدگاه غالب نسبت به قشر کارگر است.
«کارگرهای خشمگینی که در زمینهای سرخ، داس یا چکش در دست، چون قهرمانی بر دیوِ سیاه سرمایهداری حملهور میشوند» تصویر غالب پوسترهای کارگری شد.
جنبشهای کارگری که با خواستههای مشخصی چون ساعات کاری کمتر و بهرهمندی از رفاه و حقوق و مزایای مکفی آغاز شده بود، در غالب اندیشههای منشعب از مارکسیسم هدف غایی خود را در رهایی از انقیاد سرمایهداری و استقرار حکومت پرولتری یافت. فعالان کارگری چنان کینهتوزانه به جهان سرمایهداری تاختند که هدف اصلی و راه را گم کردند و به همین دلیل کارگرها در دل کمونیستترین حکومتها شرایطی به مراتب سختتر را از کشورهای سرمایهداری تجربه کردند. اندیشههایی که قرار بود کارگر را از قید سرمایه آزاد کنند، او را به بردهٔ ایدئولوژی بدل کردند و این در حالی بود که سرمایهداری از ترس گسترش انقلاب کمونیستی به مرور از مواضع خود عقبنشینی کرده و حقوق کارگر را در زمینههای مختلف تضمین میکرد. طنز روزگار وضعیت دوگانهای را رقم زد. حکومتهای کمونیستی، کارگران را با نشان دادن سراب شکستِ سرمایهداری به ساعتها کار در شرایط سخت و با کمترین دستآورد وا میداشتند و کشورهای سرمایهداری با دادن امتیاز و رفاه بیشتر، جامعهٔ خود را از افتادن به دام کمونیسم دور میکردند.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن افول اندیشهیِ افراطی چپ در کنار پیشرفت تکنولوژی و پدیدار شدن اقتصاد جهانی، مفهوم کارگر را دوباره تحت تأثیر قرار داد. به دلیل روند اتوماسیون و روباتیزاسیون، تعدادی از شغلهای سنتی جایگزینهای جدیدی پیدا کردند، از طرفی نیز مفهوم کارگر به واسطه انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات تحت تأثیر قرار گرفته و دیگر در قالب تعاریف سنتی و حتی مدرن جا نمیگرفت.
تغییر مفهوم کارگر در عصر جدید دیگر تنها به تعریف واژهها محدود نمیشود، بلکه نقشها و خواستهها نیز نیاز به باز تعریف جدیدی دارند. دیگر نمیتوان کارگر را در قامت موجودی فیزیکی دید که کار مشخصی را تکرار میکند و در قبال آن حقوق و مزایایی دریافت میکند. حال، کارگر انسانی با تمام ابعاد انسانی است که نیازهای او تنها در قاعدهٔ هرم مازلو خلاصه نمیشود.
امروزه، دانش منابع انسانی مدعی است که انسان، محورِ انقلابِ چهارم توسعه است و به درستی توسعه در عصر حاضر محقق نخواهد شد تا زمانی که انسان در جایگاه درست و محوری خود قرار نگیرد.
تغییر مفهوم کارگر در عصر جدید دیگر تنها به تعریف واژهها محدود نمیشود، بلکه نقشها و خواستهها نیز نیاز به باز تعریف جدیدی دارند. دیگر نمیتوان کارگر را در قامت موجودی فیزیکی دید که کار مشخصی را تکرار میکند و در قبال آن حقوق و مزایایی دریافت میکند. برای تحقق توسعه باید مدام به خود یادآوری کنیم که انسان موجودی است چند بعدی و خلاق که باید شکوفا شود.
در ادامه پیشبینی میشد که روند استحالهٔ کارها در پیشرفتهای فناوری احتمالاً به سرعت ما را با وضعیتهای جدیدتری مواجه خواهد کرد. هوش مصنوعی به سرعت بسیاری از مشاغل را به خود اختصاص خواهد داد و در این میان این نگرانی وجود دارد که جوامع انسانی با بحرانهایی از جنس تقابل کارگران بیکار و هویت شده با جهان رباتیک مواجه شود.
اکنون با این سوال مواجه هستیم که چه باید کرد؟
در پاسخ میتوان گفت که شاید تنها راه، شناخت کارگر به عنوان انسانی خلاق و شایستهٔ زیست عزتمند است. صرف تغییر نقش انسان در کار نباید ما را نسبت به جایگاه والای انسانی در اندیشههای معطوف به کار مشکوک کند. میتوان امیدوار بود که همکاری انسان و هوش مصنوعی بتواند به رشد و جوشش خلاقیت در شکلهای جدید منجر شود و حتی با انجام امور توسط ماشین، انسان زمان بیشتری برای پرداختن به امور انسانی چون هنر و طبیعت داشته باشد. میتوان امیدوار بود که حتی نوشتن کمتر زمانبر شده و تسهیل شود؛ همانطور که این یادداشت توسط انسان و به کمک هوش مصنوعی در زمانی کمتر از آنچه باید میبود نوشته شد و حال نویسنده میتواند وقت بیشتری برای نوشیدن یک فنجان چای در کنار دوستانش داشته باشد.