تحقیقات نشان می دهد که تصمیم به بازنشستگی به معنای دست و پنجه نرم کردن با سه موضوع روانی است.
اول، مسائل هویتی که می تواند برای هر فرد حرفه ای که عمیقاً درگیر حرفه خود شده بسیار بزرگ باشد. حتی یک قدم کوچک دور شدن از یک حرفه می تواند باعث شود که فرد به این فکر کند که بدون حرفه و کار خود چه کسی است. دوم، بسیاری از حرفه ایهای مسن تر در برابر ترک کار معنادار مقاومت می کنند؛ و سوم، ترس از دست دادن روابط قوی است که در طول یک دوره حرفهای طولانی و موفق محقق شده است.
تحقیقات جدید نشان میدهد که رهبرانی که آگاهی دقیقی از اینکه واقعاً چه کسی هستند و شغلشان واقعاً از آنها چه میخواهد به دست میآورند، برای غلبه بر موانع روانی بازنشستگی بسیار آمادهتر هستند.
در رابطه با مورد اول، بسیاری از افرادی که توسط HBR مورد مطالعه قرار گرفتهاند، راهکاری با عنوان “پل زدن هویت” را دنبال کردند و راهی برای حفظ برخی از بخش های ضروری هویت شغلی خود در دوران بازنشستگی یافتند (مانند رهبر یک سازمان که پس از بازنشستگی در جماعت مذهبی متبوع خود مقام رهبری را به دست میگیرد).
دوم، بسیاری از حرفهایهای مسنتر در برابر ترک کار معنادار، جایی که هر روز حس هدف، مشارکت در چیزی که مهم بوده و پیشرفت به سمت اهداف مهم را به همراه داشته، مقاومت میکنند. تعدادی از مصاحبه شوندگان برای این مورد، از عباراتی مانند «پریدن به خلأ» یا «پریدن از صخره» استفاده کردند. افرادی که راحتتر تصمیم میگیرند، حداقل میتوانند راهی جذاب برای گذراندن زمان خود پس از بازنشستگی تصور کنند.
سومین مسئله روانشناختی بزرگ، ترس از دست دادن روابط قوی است که در طول یک حرفه طولانی و موفق محقق می شود. چنین روابطی غالباً حس نیاز و احترام صدها، هزاران و حتی میلیونها نفر را به همراه دارند. از مرکز توجه خارج شدن برای افرادی که میخواهند بازنشسته شوند یک تغییر بزرگ است.
مطالعه HBR نشان میدهد که در نهایت انجام این جهش به سمت بازنشستگی را میتوان با همسویی، آگاهی، عاملیت و سازگاری مدیریت کرد. یک فرد باید برای همسویی بین واقعیت «خود» ( آنچه برای فرد مهم است و همچنین نقاط قوت و ضعف فعلیاش) و واقعیت «ساختار زندگی»، (که شامل همه چیز در زندگی است، به عنوان مثال “خواسته های شغلی”) که در کنترل او نیست، تلاش کند. برای ارزیابی همسویی، آنها به آگاهی نیاز دارند، دیدی روشن از خود و آن ساختار
زندگی. اگر متوجه ناهماهنگی شدند، باید از اختیار خود استفاده کنند و به طور فعال تغییرات لازم را ایجاد کنند.
در نهایت، آن فرد باید قبل از اینکه بتواند داوطلبانه بازنشسته شود، سازگاری خود را با رویدادهایی که نمی تواند کنترل کند، ایجاد کند، مانند وقوع یک حادثه ناتوان کننده یا اخراج شدن از کار. هیچ سن مناسبی برای بازنشستگی وجود ندارد. تحقیقات علمی تنوع زیادی را در کاهش استقامت فیزیکی و زوال
شناختی مرتبط با پیری پیدا کرده است. برخی از رهبران متوجه شده اند که به دلیل زوال شناختی در سنین نسبتاً جوان باید بازنشسته شوند و برخی دیگر می توانند تا اواخر دهه 80 زندگی خود و حتی پس از آن به طور موثر عمل کنند.
رهبرانی که آگاهی دقیقی از اینکه واقعاً چه کسی هستند و شغلشان واقعاً از آنها چه چیزی میخواهد – در هر مقطع زمانی خاص – به دست میآورند، برای غلبه بر موانع روانی برای بازنشستگی در زمان مناسب بسیار آمادهتر هستند.