من «اچ.آر.هایزنبرگ» هستم، معلمی که یه روزی تصمیم گرفت برای به دست آوردن شغلی با درآمد بیشتر و جایگاه اجتماعی بالاتر شغلشو رها کنه و کار بهتری پیدا کنه. من چون همیشه با آموزش و آدمها کار کرده بودم پس فکر کردم باید وارد حوزهای بشم که با آدمها سروکار داشته باشم. این شد که وارد حوزه منابع انسانی شدم و اتفاقا خیلی هم موفق بودم و به سرعت مدیر شدم. با این وجود من چیز جذابتری رو در این مسیر کشف کردم.
فهمیدم تعداد کسانی که به مدیر منابع انسانی نیاز دارن خیلی کمتر از افرادی هست که میخوان یه مدیر منابع انسانی رو نابود کنن؛ پس تصمیم گرفتم بازار بزرگتر و پرپولتر رو دریابم. من شغلمو دوباره تغییر دادم و حالا کارم ارائه فرمولهایی هست که از اون طریق افراد بتونن به روشهای مختلف مدیران منابع انسانی رو ذله و جون به لب کنن! بهتون قول میدم که دستورالعملهای من ردخور نداره چون خودم همه رو با گوشت و پوست و استخون تجربه کردم.
مواد لازم
1- یک عدد مدیرعامل تازه به دوران رسیده
2- یک عدد دوست مدیرعامل که میخواد تخصص مشاورهی نداشته شو به مدیرعامل قالب کنه
3- یک عدد مدیر منابع انسانی که سعی داره همه رو از خودش راضی نگه داره
4- میزان بسیار کمی تعهد به سازمان و کارکنان
5- مقدار زیادی وابستگی به روابط غیررسمی
6- بودجه به مقدار لازم
فرمول
به صورت غیرمنتظره مدیر منابع انسانی رو احضار کنید و بگید موضوع حساسی پیش اومده. اون هم از همه جا بیخبر در حالی که داره پیش خودش به چندتا مورد فکر میکنه که کدومش احتمالا مدنظر شماست، میاد به دفترتون. بهش میگید چرا هیچ برنامه آموزشی مدونی برای سازمان نداره و بهش مهلت بدید تو دوهفته تقویم آموزشی جامعی برای سازمان ارائه بده. مدیر از همه جا بیخبر هم به خودش فشار میاره تا در کنار کارهای روزمره، این برنامه رو تدوین کنه و به شما برسونه.
نکته مهم فرمول: وقتی مدیرجان برنامه مدون رو آورد به هیچ وجه نخونیدش. حیف وقت شما! بعد از یکی دوباری که مدیر منابع انسانی پیگیری کرد و خواست نظرتونو بدونه، یه وقت کوتاه (تاکید کنید و مثلا بگید: من خیلی شلوغم و صرفا ساعت 18:55 تا 19 وقت دارم) بهش بدید. اونجا باید گل رو بزنید. کافیه بهش بگید اصلا از برنامهاش خوشتون نیومده و باید بره با آقای دکتر «لکتر» (دوست بیسواد خودتون که سریش شما شده و مجبورین ولو ساعتی باهاش کار کنین) در این خصوص صحبت کنه. با این کار یک تیر و دو نشون کردید؛ هم دوستتون رو به مراد دلش و به یه پولی رسوندید، هم مدیر منابع انسانی میفهمه کلاه دست کیه و یه مقداری توی سرش زدید که بعدا زیادی پر رو نشه!
(این ماجرا حالاحالاها ادامه داره…)