من «اچ.آر.هایزنبرگ» هستم، معلمی که یه روزی تصمیم گرفت برای به دست آوردن شغلی با درآمد بیشتر و جایگاه اجتماعی بالاتر شغلشو رها کنه و کار بهتری پیدا کنه. من چون همیشه با آموزش و آدمها کار کرده بودم پس فکر کردم باید وارد حوزهای بشم که با آدمها سروکار داشته باشم. این شد که وارد حوزه منابع انسانی شدم و اتفاقا خیلی هم موفق بودم و به سرعت مدیر شدم. با این وجود من چیز جذابتری رو در این مسیر کشف کردم.
فهمیدم تعداد کسانی که به مدیر منابع انسانی نیاز دارن خیلی کمتر از افرادی هست که میخوان یه مدیر منابع انسانی رو نابود کنن؛ پس تصمیم گرفتم بازار بزرگتر و پرپولتر رو دریابم. من شغلمو دوباره تغییر دادم و حالا کارم ارائه فرمولهایی هست که از اون طریق افراد بتونن به روشهای مختلف مدیران منابع انسانی رو ذله و جون به لب کنن! بهتون قول میدم که دستورالعملهای من ردخور نداره چون خودم همه رو با گوشت و پوست و استخون تجربه کردم.
مواد لازم
1- یک عدد سازمان با محدودیتهای بودجهای
2- یک عدد مدیرعامل سخت امضا که طرفدار طرحهای انگیزشی یک خطی باشه
3- یک عدد مدیر منابع انسانی که اولین و راحتترین ایدهای که به ذهنش میرسه رو اجرا میکنه
4- همکار همیشه شاکی به تعداد دلخواه
فرمول
خیلی سادهتر از چیزیه که تصورش رو میکنید! کافیه مدیر منابع انسانی رو (در حالی که کلی پیش خودش سبک-سنگین کرده و ناز مدیرعامل رو کشیده تا با درخواستش موافقت کنه) به شکلی که میگم ضایع کنین:
مثلا وقتی میاد در جمع همکارها و میگه به مناسبت فلان روز در نظر داریم، مبلغ یک میلیون تومان به فیشهای حقوقی این ماه اضافه کنیم، میتونین به جای تشکر، از این جملات استفاده کنین:
فقط همین؟
پارسال که بهتر بود
میشه واریز نقدی داشته باشین بجاش؟
فکر کردی شاخ گاو رو شکوندی؟ یه تومن چیه با این همه تورم؟
اگه نمیدونی بقیه شرکتها چی کار میکنن بگیم برات؟
من یه آشنایی دارم، این یه تومن بچهها رو بده بهش، تا دو تومن میتونن ازش خرید کنن (جنسهای بنجلش رو بهشون میندازه در واقع)
من از فلانی بیشتر زحمت میکشم؛ من یه تومن اون مفتخور هم یه تومن؟
(این ماجرا حالاحالاها ادامه داره…)