واژگان رئیس و رهبر اغلب به جای یکدیگر به کار میروند اما با فهم آنچه که یک رهبر خلق میکند و آن چیزی که یک مدیر ایجاد میکند، تفاوتهای مهم این دو مفهوم نمایان میشود. آبراهام زالزنیک در سال (1977) اولین مقاله نظری را نوشت که رهبری و مدیریت را به عنوان دو وظیفه مجزا از یکدیگر توصیف کرده بود. از آن زمان تاکنون بیش از 4000 تعریف فقط از رهبری ارائه شده است و مطالعات بیشماری در ارتباط با تفاوتهای بین رهبری و رئیس صورت گرفته است. در یک کلام، بر اساس ادبیات بدست آمده رهبری شامل مهارتهایی است که بر “رویاپردازی” و “انجام کار درست” تمرکز دارد و رئیس بودن بر “وظیفه محوری” و “انجام درست کار” تمرکز دارد.
در دنیای امروز، رهبر بودن بیش از رئیس بودن تاثیرگذار است و اگر به درستی فهم و اجرا شود در آن صورت عملکرد فردی بهبود خواهد یافت، تیمهای موثرتر ایجاد خواهد شد و موفقیت سازمانی قطعی خواهد بود. رهبری بیش از صرف قدرت داشتن و مسئول بودن است. در حقیقت یک رهبر موفق، نیازی به یک عنوان رسمی ندارد. چرا که عنوان لزوما به معنای رهبر خوب بودن نیست و نداشتن رهبر نیز به معنای این نیست که فرد نمیتواند رهبر باشد. رهبری اثربخش به معنای دستور دادن به کارکنان نیست بلکه به معنای توانمندسازی دیگران است. از این طریق است که کارکنان میتوانند هم خودشان موفق شده و هم سازمان را به موفقیت برسانند. هر چند هر رهبر سبک منحصربهفرد خود را دارد اما رهبران خوب ویژگی مشترک دارند: رهبران الهامبخش هستند. آنها تصویر روشنی از آینده را ترسیم میکنند و افراد خود را در تبدیل آن تصویر به واقعیت ترغیب میکنند. رهبران افراد خود را ترغیب میکنند تا فراتر از آنچه که در حالت عادی و روزمره انجام میدهند تلاش کنند.
در مقابل رؤسا وابسته به قدرتی هستند که از طریق سلسله مراتب سازمانی کسب میکنند. تنظیم، اندازهگیری و دستیابی به اهداف رسالت اصلی آنهاست. آنها نیز میخواهند کارکنان را برای رسیدن به اهداف سازمانی ترغیب کنند اما بیشتر با دستور دادن، کنترلهای جزئی و مکرر، ایجاد فوریتهای زمانی غیرمنطقی، ایجاد ترس و دلهره در کارکنان این کار را انجام میدهند. آنها ممکن است به صورت مکرر کارکنان را مورد سرزنش قرار دهند و به همین دلیل سبب از بین رفتن حس اعتماد به نفس کارکنان و ایجاد احساس کوچکی در آنها میشوند.