یک روزی قرار بود گروهی را با خود به جنگل ابر ببریم. در طول مسیر آنقدر از ابرهای زیبایش برای تیم حرف زدیم و توصیفش کردیم که همه مطمئن شدند به سرزمین رویاهایشان میروند. اما زمانی که به جنگل ابر رسیدیم، دریغ از یک لکه ابر در آسمان! با اینکه جنگل فوقالعاده زیبایی در مرز شاهرود با گرگان بود و بدون ابر نیز یک مقصد فوقالعاده برای گردش و لذت از زیباییها محسوب میشد، ولی ذهن بچههای تیم ما فقط دنبال ابر میگشت. انگار بدون ابر هیچ منظرهای چشمنواز و هیچ مقصدی لذتبخش نیست. کلی غر زدند که این چه جایی بود که ما را آوردی؟ و من که زیر باز زحماتِ هماهنگی، تدارکات و سرپرستی تیم داشتم له میشدم، خودم را سرزنش میکردم.
از آن تاریخ دیگر بجای ایجاد «بیشانتظاری» در ذهن کسی، سعی در خلق «انتظار درست» دارم. از نظر من بیشانتظاری ایجاد هر نوع چشمداشتی در طرف مقابل در مورد آنچه که به «طور معمول» رخ نمیدهد، است و انتظار درست هم یعنی آنچه که واقعا هستیم را نشان دهیم. به عبارت دیگر میان «بود» (آنچه که هست) با «نمود» (آنچه که نشان داده می شود) توازنی واقعی و منطقی برقرار شود. تنها در این حالت است که میتوان روابطی پایدار را انتظار داشت.
این موضوع این روزها در روابط کاری بین کارفرما و کارجو بسیار شایع است. اغلب مشاهده میشود که کارفرمایان برای جلب نظر کارجویان در طی فرایند استخدامی موضوعاتی را بیان کرده و یا نمایان میکنند که اصولا واقعیت ندارد و یا اینکه امری استثنایی است. این موضوع را میتوان در محتواهایی که منتشر میشود، آگهیها، تشریفات روز مصاحبه، صحبتها و قولهای رد و بدل شده در جلسات مصاحبه و … . دید که چیزی جز ایجاد دنیایی شکننده در پی ندارد.
البته که این مسئله از زاویه دید کارجویان نیز قابل طرح است. مانند اینکه افراد در طی فرایندهای گفتگو و توافق برای استخدام شدن در یک سازمان، ممکن است که توانمندی و شایستگیهای خود را بیش از آنچه که هست ابراز کنند. در هر دو حالت طرف مقابل را چشمانتظار چیزی میکنیم که یا نیست یا مانند پدیدههای نجومی بسیار به ندرت اتفاق می افتد و این یعنی آسیب به تعامل و توافق طرفین که نتیجهای جز تنش، سلب اعتماد و ترک زودهنگام توافق ندارد.
توازن میان بود و نمود و خلق انتظارات منطقی در طرف مقابل، به خودی خود یک مهارت و شایستگی است که تاثیر مستقیم در پایداری روابط همکاری دارد. حتی اینکه یک فرد و سازمان توانمندیهای خود را کمتر از آنچه که هست نشان دهد، به مراتب تبعات منفی کمتری نسبت به بیشانتظار شدن دارد.
این روزها که رویدادها، محتوا و رسانه به طوری وسیع قابل بهرهبرداری است، لازم به نظر میرسد که در مخابره متن و تصویر از خودمان به سمت واقعگرا بودن حرکت کنیم. شاید دستاوردها را به تاخیر بیاندازد، اما قطعا عمق و پایداری بیشتری را هم به ارمغان خواهد آورد.