به یک سرزمین و یک کشور هم میتوان مانند یک سازمان نگاه کرد. این سازمان ماموریتش “خلق یک زندگی مرفه (یا حداقل آبرومند) از طریق ایجاد توسعه پایدار” در ارکان (دپارتمانهای) مختلف سیاسی، نظامی، تکنولوژی، فرهنگی و اجتماعی، محیط زیست و اقتصادی و ورزش و … است. و نیز دارای پراکندگی جغرافیایی است که همان شهرها و استانها و اقلیمهاست. تضمین موفقیت این سازمان نیز بر توجه و رسیدگی به همه اقشار و یا همان سرمایههای انسانی فعال در تمام حوزهها و پراکنشهای جغرافیایی است. یعنی باید نقش و مسئولیت “مدیر منابع انسانی” در این سازمان تعریف و تعیین شده باشد. فرد، بخش و یا واحدی که کارش توجه به سرمایههای انسانی سرزمین باشد و مسئولیتش رشد انگیزه، رشد عملکرد و ارتقای توان توسعه و نگهداشت ایشان باشد و مراقب باشد که تجربه زیستیشان اگر رشد هم نمیکند، افت هم نکند!
اما انگار موضوعیت و حساسیتهای حوزه مدیریت منابع انسانی و تجربه کارکنان را تنها به شرکتها و کسبوکارهای بخش خصوصی و آن هم بیشتر در شرکتهای تِک و برندهای معروف محدود میدانیم! در شبکههای اجتماعی، سیمنارها، نشستها، مقالات و … کمتر خبری از وضعیت سرمایههای انسانی دیگر حوزهها هست. انگار یک دیدگاه نژادپرستانه طور در حوزه انسان و کار در ایران حاکم است.
مثلا اینکه وضعیت حقوق و مزایای پرسنل سازمان بهزیستی نابود است، معلمان و حوزه آموزش و پرورش در کمترین میزان توجه و رسیدگی هستند، قهرمانان ورزشی با چنگ و دندان از کف هرم مازلو بالا میروند، پرسنل نیروی انتظامی اغلب ناراضیاند، اساتید دانشگاه بیانگیزه در قبال تدریساند، و … برای کسی مهم نیست. این طفلیها از چند جهت آسیب میبینند و در نهایتِ نارضایتی، توان پیشبرد وظایف و مسئولیتهای مهمی که بر دوششان هست را ندارند.
یک نمونه بسیار ساده؛ شهرکهای مسکونی ارتش را اگر سر بزنید، میبینید که سربازان جان برکف کشور در شرایطی غیرقابل قبول زندگی میکنند، حقوق و مزایای ناچیز، نظام مدیریت عملکرد ناکارامد، محیطهای زندگی با امکاناتی بسیار ناچیز، ساختمانها و راههایی پیر و پر از خرابی و … .
جالب تر اینکه ۹۰ درصد هم ارابه مرگ یا همان “پراید” و محصولات ناایمن جناب سایپا و حضرت ایران خودرو سوارند. هم باید به عنوان نیروی نظامی جانشان را از جانب دشمن حفظ کنند و هم از جانب خودیها! اما تقصیر کسانی است که توان بالا بردن رفاه ایشان را ندارند، وگرنه چه کسی دوست دارد که شرایط زندگی را برای خانواده خود بهبود ندهد. واقعا این نوع از عدالت حقِ ارتشیان غیور است؟!
از این دست نمونهها کم نیستند. سه عدالت سازمانی: توزیعی، رویهای و مراودهای که بنیان حوزه مدیریت سرمایههای انسانی است، در مقیاس سرزمینی به طرزی جدی زیر سوال است. انگار سرمایههای انسانی برخی دپارتمانهای این سازمان (ایران) “سرمایهتر” اند و عدۀ بیشماری نیز اصلا سرمایه نیستند!!
موضوع این است که با این ناعدالتیهای سرزمینی، تجربه زیست تمام مردم ناخوشایند میشود و بعید بنظر میرسد در چنین اقلیمی بتوان شکوفاییهایی را به تماشا نشست! ایران کارخانهای شده است برای تولید و ارسال استعداد به سایر سرزمینهایی که منابع انسانی میفهمند!