حکیمی میگفت: “پیرشی جوون، ولی نوبتی نشی!”
منظورش این بود تا اونجایی پیر بشی که خودت بتونی امورات خودت رو انجام بدی و کار بچههات برای نگهداریت به نوبت گذاشتن نرسه و سر نخواستنت دعوا نکنن.
نوبتی نشی!
چه دعا و آرزوی قشنگی!
میشه گفت اینکه پیر بشیم و نوبتی نشیم تقریباً خارج از کنترل هر انسانیه و یه مقدار بسیار زیادی انتخابی نیست. ولی بعضی آدما جوون هم که هستند، خودشون انتخاب میکنن که نوبتی باشن. یعنی چشم باز میکنن و می بینن که شدن جوون نوبتی.
بذارید یه چندتا مثال ساده مرور کنیم:
مثال اول:
حدود ۱۲ سال پیش یکی از اساتید دانشگاه اینقدر حرفهای، محبوب و پرطرفدار بود که دانشجوها منتظر بودن اون درس ارائه بشه و برن سر کلاس این بزرگوار یاد بگیرن.
چند سال بعد شرایط متفاوت شد و دانشجوها تنها بالاجبار با ایشون درس برمیداشتن، و توی سال اخیر تقریباً دانشگاه درسهای مهم و تخصصی رو برای ایشون تعریف نمیکنه. ایشون هم با تمایل حداقلی و نوبتی درسهای کم اهمیت رو تدریس میکنه. و اینگونه شد یک استاد جوان نوبتی. چون خودش رو بهروز نکرد، چون با تکنولوژیهای جدید آموزشی رفیق نشد، چون مهارت کار کردن و تعامل با نسل جدید رو یاد نگرفت و …
مثال دوم:
کارشناسها و متخصصهایی که دنبال بهروز کردن خودشون، توسعه مهارتهای فردیشون نباشند و بگن چون من از فلان دانشگاه معروف فارغالتحصیل شدم دیگه هیچکاری تا آخر عمر نباید انجام بدم؛ در اوج جوانی میرن به سمت نوبتی شدن و میبینیم هر از چند مدت از یه واحد به واحد دیگه میفرستنشون یا شرکتشون رو مرتب عوض میکنن و این اصلاً خوب نیست.
مثال سوم:
مدیری که با تکنولوژیهای جدید دشمنی میکنه، فک میکنه نیازی به تعامل با بقیه شرکتها و سازمانها نداره، روابط انسانی رو بلد نیست، نتونسته مشروعیت و محبوبیت لازم رو کسب کنه؛ سر نخواستنش دعوا میشه و بعد از یهمدت با مدیری جوان و نوبتی روبرو هستیم.
سخن آخر
پیرشدن و نوبتی نشدن تا حدود زیادی اختیاری و انتخابی نیست (ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند) ولی توی زندگی کاری و سازمانی میتونیم جوری رفتار کنیم که نوبتی نشیم.
حالا چطور؟
- اگه توهم بهترین بودن و دانای کل بودن رو بذاریم کنار و یاد بگیریم که همیشه باید یاد بگیریم و بفهمیم که علم و دانش توزیع شده هست و حتی کارمندامون و دانشجوهامون هم میتونن خیلی وقتا معلم ما باشن.
- اگه روی تخصص خودمون کارکنیم و به روز بودن بشه دغدغه هر روزمون. اینکه من سهسال پیش یه چیزی یاد گرفتم به احتمال بسیار زیاد دیگه به درد امروز نمیخوره.
- اگه به روابط اجتماعی، انسانی و شبکهسازی اهمیت بدیم. حواسمون باشه که کیفیت ارتباطات، کیفیت زندگی ما رو میسازه.
- اگه درکمون از محیط، زیاد باشه و با تغییرات محیط بتونیم تغییر کنیم و حتی خودمون عامل تغییر باشیم دیگه نه تنها نوبتی نمیشیم بلکه سرخواستن دعوا هم میشه.
میخوام خواهش کنم به این سوال مهم فکر کنید که چه عواملی میتونن ما رو از نوبتی شدن دور کنن؟
آرزو میکنم اول در جوانی نوبتی نشیم و بعدش هم به هنگام پیری نوبتی بودن رو تجربه نکنیم.